کلاس پنجم

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود.

کلاس پنجم

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود.

خاطراتی از یک دانش آموز پنجاه سال قبل

  با یاد و نام خدا

  خاطراتی از یک دانش آموز پنجاه سال قبل (1)

  سلام. امیدوارم که خوب و تندرست باشید. هدفم از قرار دادن این مطلب در وبلاگ این است که شما با زندگی سخت و مشقت بار دانش آموزان گذشته آشنا شوید و از همه مهمتر قدر امکانات فعلی زندگیتان را بدانید و از اولیایتان سپاسگزار باشید که چنین امکانات و رفاهیاتی برایتان فراهم کرده اند. 

 

  اولین روزمدرسه را خوب به خاطر دارم. مرادردبستان سینا کـه نزدیک منزل بود ثبت نام کرده بودند. روز اول مهر ماه 1341 بود و بـرادربزرگم دستم را گرفته بود تا کلاس بندی شویم. آن موقع روز فرشته ها وآشنایی بچه ها با مدرسه وآمـدن اولیا با ساک پراز پفک وازاین قبیل نـبـود ( اگرهم بود اولیای ما این کاررا نمی کردند ). نخستین آموزگاری را که در دبستان سینا دیدم ، آقای ولی زاده بود و همیشه یادم است.

  لباس کیف کفش

 

   همیشه لباس، کیف و کفش برای بچه ها جذاب است. درآن زمان مردم به علت فقـرونیزصرفه جویی، بیشتر پارچه های ازجنس پلاستیک می خریدند ( لباسهای بشوروبپوش هـنوزازیادها فراموش نشده است). این لباسها با همه مزایا( البته برای بزرگترها) یک عیب عمده داشت که، زود نخ را پاره می کرد ومرتبا باید آنهارامی دوختند. چرخ خیاطی که همه نداشتند ومادران به ناچار آنها را با دست می دوختند و حدس بزنید وضع این لباسها را بعد ازیکی دوبار دوخته شدن ناشیانه  و معمولا با نخی متمایز از رنگ لباس و. . 

  عده ی معدودی از بچه ها کیف داشتند و بقیه معمولا یک تکه کش را به صورت بعلاوه (علامت جمع ) دور کتابهایشان می بستند که گم نشوند. روزهای بارانی هم کتاب و دفترها را درون یک کیسه ی پلاستیکی یا نایلونی می گذاشتند تا خیس نشوند. در سالهای اخیر که  خودم معلم مدرسه بودم می دیدم که بچه ها از یک تکه کش پهن که به صورت قشنگی تزیین شده بود و از نوشت افزار فروشی ها می خریدند به جای کیف استفاده می کردند یعنی همان کار سالها قبل خودمان. اینجا بود که فهمیدم در سالهای دهه ی 1340 ما هم خیلی پیشرفته تر از زمان بودیم و نمی دانستیم.